loading...
حرفهـــــــــای دلم برای خــــــــــودم...
من بازدید : 151 جمعه 25 دی 1394 نظرات (0)

بعضی وقتا آدم تو زندگیش یه اشتباهایی میکنه که تا آآخر عمرباید تاوانشو بده .یه با یه اشتباه میکنی اما یه عمممممر باید بسوزی ،هرچی تلاش میکنی که همه چی درست بشه هی نمیشه و هی اوضاع بدتر میشه .بعضی وقتها میگم چقدر خب میشد که تو زندگی هم کنترل z ومیگرفتی به عقب بر میگشتی .بعضی وقتها بعضیا پاشونو از گلیمشون بیشتر دراز میکنن و میخوان که تو رو نصیحت کنن و بهت یه جوورااایی بقبولونن که باااید تسلیم بشی دستا بالا تقصی تو بوده اگه اینجوری ادامه بدی همسرتو از دست میدی ها ولی نمیدونن که اون از دست رفته بود از ۳۰ روزبعد عقد .اصلادر دست نبود که بخواد ازدست بره ...از روز اول هی تو با زبون بی زبونی میگی که این زندگی نیست ما بهم نمیخوریم اینطوری نمیشه ادامه داد و... هههیچ کسی صداتو نمیشنوه .هیچکی جدیت ماجرارو جدی نمیگیره .همه دنبال بوق و ماشین عروسی و فلان لباس شیکشونن .انگااار نه انگاار که زندگی یکی داره فنااا میشه . تازه خودطرفت هم هیییچ جوره راضی نمیشه ازت جدابشه و این آغاااااز یک نبرده .کوتاه میای تا شاید زندگیت به آرامش برسه ولی طرف مقابلت بلند میاد کوتاه میای میگی شاید آسیا به نوبت باشه و اینبار ... یه روزی میبینی که اونقدررر کوتاه اومدی که اون قیافه حق به جانب گرفته و تو تموم سالهای قشنگ زندگیتو بهش بدهکاری ! نه اون بدهکاری قشنگ نه اون احساس،امنیته .نه ! تو برده اون هستی و باید باید مطیع باشی اگر نباشی روزگارت سیاهه ... درست نقطه سر خط ... تو برمیگردی همون جایی که بودی با یه کوله بار تجربه و یه کوله بار افسوس ! و ههیچ چاره ای نداری و محکومی به موندن و سوختن و پرداخت بدهیهایی که خودت با گذشتت و با مهربونیت ایجاد کردی .و اونوقته که میفهمی معنی زندگیت چیه ؟ و میشی مثل یه شاخه ی ترد توخالی که با کوچکترین اشاره ای میشکنی .و طاقت نداری تازه کسی  بیاد و نصیحتت کنه اونم کسی که خودش یه بخشی از مشکلاتته و بهت بگه باید ببخشی !! ببینم تو باید چیو ببخشی ؟ مگه تو دیگه چیزی هم برای بخشیدن داری ؟؟بعضی وقتها هم خودتو میزنی به کوچه ی علی چپ و دلتو بهش خوش میکنی اما دوای درد تو مسکن نیست .درد تو مثله یه تومور بدخیمه که کاش اصلا از اول بوجود نمیومد .چاره ای نداری باید باهاش کناربیای حتی اگر دیگه پای رفتن نداشته باشی .حتی اگه همه ی وجودتو داغون کنه .باید تا لحظه ی مرگ باهاش باشی و تسلیم بشی .تسلیم بشی...

کاش میشد برگشت و برگشت و اون اشتباه رو نکرد .کاش امکان برگشت بود ...

دلم نمیخواد تسلیم بشم دلم نمیخواد قربانی شرایط باشم دلم نمیخواد...

بعدسالها دست وپازدن خسته شدم .کاش برقا میرفت و هرچی تایپ شده بود پاک میشد و انگاار که اصلا نوشته نشده بود زندگی من ...

انگیزه ای ندارم ...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سـَפֿـت تریـטּ בو رآهـﮯ ... בو رآهـﮯ بیـטּ فـَرآموش ڪَرבَטּ و اِنتظـآر اَست ... گـآهـﮯ ڪآمـِل فـَرآمـوش مـﮯڪُنـﮯ ... و بعـב مـﮯبینـﮯ ڪـﮧ بـآیـَב مـُنتظـِر مـﮯمـآنـבﮮ ... و گـآهـﮯ آنقـَבر مـُنتظـِر مـﮯمـآنـﮯ ڪـﮧ ... مـﮯفَهمـﮯ زوבتـَر از ایـטּها بایـَב فـَراموش مـﮯڪَرבﮮ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 278
  • کل نظرات : 230
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 17
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 100
  • بازدید ماه : 370
  • بازدید سال : 2,757
  • بازدید کلی : 31,179
  • کدهای اختصاصی
    قالب وبلاگ
    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ
    قالب وبلاگ | قالب
    گالری عکس
    دریافت کد بارش برگ چت روم
    فال حافظ